ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
از بین ترجمههای پُرشماری که تا کنون از «رباعیات خیام» به زبان چینی صورت گرفته است، ترجمه پروفسور «جان هونین» استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پکن را میتوان بهترین ترجمه دانست، زیرا وی افزون بر استفاده از تجارب سایر مترجمین، به خاطر تسلط به زبان فارسی، درک بهتری از مفاهیم و واژهها و عبارات به کاربرده شده در رباعیات خیام داشته و بنابراین بهتر توانسته این مفاهیم را به زبان چینی برگرداند. بخشی گزیدهای از مقاله این مقاله پروفسور جان هوننین، با عنوان «کلمه "آه عشق" به هیچوجه وجود ندارد»- که در سال 2003 در یکی از نشریات معتبر ادبی چین به نام «نیلوفرآبی» منتشر گردیده است- در زیر میآید:
رباعیات عمر خیام (1048-1122 م) شاعر بزرگ ایران شاهکار ادبی مشهور جهان است. در یکی از مقدمه های رباعیات خیام آمده است: ممکن است شما با ایران آشنایی زیادی نداشته باشید، ولی ممکن نیست که خیام را نشناسید. همچنین گفته میشود که رباعیات خیام، پس از کتاب مقدس مسیحیان، کتابی است که به زبانهای مختلف جهان، با بیشترین تیراژ، ترجمه و چاپ شده است. خیام، در اصل ریاضیدان، منجم و فیلسوف بود، و اشعار او در دوران حیاتش، خیلی مشهور نبود. وی رباعیات را بعد از انجام کارهای علمی و تنها برای سرگرمی سروده است. رباعیات خیام، بیانگر شناخت هوشیارانه وعمیق وی از زندگی جامعه خود، و پیوند اندیشه فیلسوفانه با احساسات شاعرانه و ناله روح از رنج و فشار سیاسی و مذهبی زمان شاعر است.جهانیان، هرگز این شاعر بزرگ ایرانی را فراموش نمیکنند. طبق آمار غیر رسمی، پس از انتشار اولین ترجمه رباعیات، به زبان چینی، توسط آقای «گوه مو رو» در سال 1924، تاکنون حدود 20 ترجمه دیگر از آن، به زبان چینی ترجمه و منتشرشده است. علاقه و شور و شوِق به «خیام» در جهان، از انتشار رباعیات با ترجمه انگلیسی «فیتزجرالد» شروع شد. منبع
سخن از دو تمدن بزرگ خاورزمین:
آنگاه که سخن از فرهنگ و تمدن قاره کهن باشد؛ دو تمدن بزرگ خاورزمین، پُربارترین و شکوهندهترین فرازهای گفتار را از آن خود میکنند؛ سخن از دو تمدن ایران و چین، یادکرد بالندگی و پایندگی دو سرزمین بزرگ آسیا در درازنای تاریخ دیرسال است. این دو سرزمین که به نام «Zhong Guo» (به معنای سرزمین مرکزی = چین) و «Bosi» (به معنای پارسیگ = ایران) نامیده میشدهاند، همواره در طول تاریخ، در کنار یکدیگر قرار داشته و سدهها و هزارهها در همسایگی همیارانه، پاییده و بدون هیچگونه جنگ و خونریزی، در سایه همزیستی مسالمتآمیز و روابط دوستانه، روزگار را به امروز رسانیدهاند. تعاملات این دو سرزمین فرهنگپرور باستانی، که دوران «اشکانیان» ایران و «هان» چین، نقطه عطفی بر آن است و در دورههای بعد، همواره پایدار و پُربار بوده و در جهان روزگار ما، با ژرفا و گسترهای دوچندان، پیگرفته شده است. امروز، در آغاز سده بیست و یکم (میلادی)، چشمانداز بسیار روشنی برای گسترش بیش از پیش مناسبات و همکاریهای این دو کشور مهم آسیایی، از حوزههای اقتصادی و فرهنگی گرفته تا همگرایی و همپیمانی در سطوح راهبردی، پیشبینی میشود. تعمیق و گسترش روابط فرهنگی، یکی از مهمترین و پایدارترین دستیارها و افزارهای ژرفا بخشیدن به همگراییها و همکاریهای این دو ملت کهن آسیایی است و در این حوزه، نقشآفرینی شهرهای تاریخی و فرهنگی هر دو کشور، بسیار کارساز و مورد تاکید و توجه سیاستگزاران و مدیران سیاسی و فرهنگی ایران و چین میباشد. در این راستا چندین شهر در این دو کشور، دارای پیمانهای خواهرخواندگی و همکاری در زمینههای مختلف میباشند از این جملهاند: «تهران و پکن»، «اصفهان و شیان»، «تبریز و ووهان»، «شیراز و چونگکینگ»، «مشهد و ارومچی».
علاءالدین ابومظفر عطاملک جوینی (623-681 هـ.ق)، ملقب به «صاحب دیوان»، تاریخنگار و ادیب قرن هفتم هجری قمری است. وى از خاندان بزرگ صاحب دیوانان جوینى است که در قرن پنجم و ششم و هفتم، همواره متصدى مشاغل بزرگ دولتى بودند. عطاملک، از جوانى، وارد کارهاى دیوانى شد و به خدمت امیر ارغوان آقا، حکمران خراسان، پیوست، و دو بار به همراه وى به مغولستان سفر کرد و در اىن سفرها به احوال ایلخانان، آشنایى پیدا کرد. در 654ق که هولاکوخان مغول به خراسان آمد، عطاملک به او پیوست و در جنگهاى وى با اسماعیلیان الموت و با خلیفهى عباس در بغداد همراه او بود. او، پس از از چندى، از جانب هولاکو، به حکومت عراق عرب منصوب شد و حدود بیست سال در این مقام بود. پس از مرگ هولاکو به سعایت مجدالملک یزدى مدتى گرفتار شد. چون آزاد شد در اران یا مغان درگذشت و پیکر او را به تبریز آوردند و در آنجا به خاک سپردند.
نیشابور، چشم خراسان:
خراسان را مهد فرهنگ ایرانی و پرورشگاه دانشمندان بزرگ جهان اسلام دانستهاند و نامهای نامورانی همچون خیام، مولانا، ابن سینا، فردوسی، خوارزمی، عطار، ابوسعید ابوالخیر، سنایی، بوزجانی و ... گواهی بر این مدعاست. خراسان بزرگ فرهنگی، سرزمینی است که به تعبیری، گستره آن: از شرق، به مرزهای چین و از غرب، به سرزمین کومش میرسد. این خراسان بزرگ را، به نام چهار شهر عمده آن، چهار بخش یا چهار ربع دانسته و آن چهار، عبارتند از: «نیشابور»، «مرو»، «هرات» و «بلخ». آنچه امروز، از خراسان بزرگ در مرزهای جغرافیای-سیاسی ایران معاصر، پایدار است، همان «ربع نیشابور» یا خراسان غربی است که به تقریب، سه استان خراسان شمالی، رضوی و جنوبی کنونی و همچنین پارهای از نقاط پیرامونی را در بر میگیرد. با نگاهی به نوشتههای جغرافیدانان و مورّخان قدیم، چنانکه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، نگاشته است: این ربع نیشابور، سرزمینی است که «در جنوب، از حدود کاشمر امروز، شروع میشود تا دامنههای کوههای هزار مسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) میگسترد و از مشرق، در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب فرا میگیرد.» از این روی، «تقریبا همه خراسانیان کنونی، نیشابوریاند» و شهر نیشابور، که بخش غربی خراسان فرهنگی، بدان منسوب است، دارای چهره و جایگاه علمی و فرهنگی، برجستهای است چنانکه در نوشتارها و گفتارهای صاحبنظران، او را «امالبلاد»، «دارالعلم»، «معدن فضلا و منبع علما»، «کلانشهر مشرقزمین»، «چشم خراسان» و چون اینها، لقب دادهاند.