در میان ولایات سرزمین خراسان؛ «جوین» و «نیشابور»، از آن دست دیارهای کهن هستند که خود نه به تنهایی، چهرهای روشن و پررنگ و درخشان در تاریخ سرزمین خورشید داشته بلکه پیوندها و ارتباطات و تعاملات گستردهای نیز با یکدیگر دارند. کاوش در کتابهای تاریخ، بر موقعیت جغرافیایی ژئوپلتیک جوین در غرب خراسان گواهی میدهد چنانکه سرزمین جوین با اهمیت ویژه ارتباطی خود، کانون اتصال سه نقطه مهم در شرق ایران بوده است؛ نیشابور، گرگان و بسطام. راهی از شمال (گرگان) به جوین و سپس به نیشابور در شرق میرفته است و دیگر، راهی از غرب (بسطام) به جوین و سپس نیشابور در شرق میرسیده است. این موقعیت ارتباطی ویژه جوین، دارای اهمیتی راهبردی است که شایسته به نظر میرسد مورد توجه سیاستگزاران توسعه استانهای خراسان، گلستان و سمنان قرار گیرد زیرا نه تنها ریشه در هویت تاریخی و فرهنگی منطقه دارد بلکه در امروز، زیرساخت جادهای و ارتباطی برای جمعیتی چندمیلیونی در شمال شرق کشور به شمار میآید.
رویه دیگر پیوندهای نیشابور و جوین، دانشمندان و فرهیختگانی است که پیوندداران فرهنگی این دو دیار نامدار خراسانیاند. کتاب «مراةالبلدان»، همراه با دربر داشتن فشردهای از جغرافیای تاریخی، تاریخ و مشاهیر جوین با تکیه بر منابع کهن، بخشی از پیوندهای تاریخی و فرهنگی نیشابور و جوین را نمایان میسازد. «مرآتالبلدان» نگاشته محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، ملقب به صنیعالدوله، از رجال علمی- سیاسی عهد ناصری (دوره قاجاریه) است که به شرح شهرها و قری و قصبات ایرانزمین؛ یعنی ایران بزرگ که گستره آن از رود سیحون تا ماوراء فرات و از دربند بابالابواب در شمال دریای خزر تا جزایر و سواحل خلیج فارس را در برمیگیرد، میپردازد. اینک به بازخوانی بخشی از این کتاب که به «جوین» اختصاص یافته، میپردازیم.
- جوین:
صاحب معجمالبلدان گوید: جوین، ناحیه آباد و دایری است که کاروان هنگام عبور از بسطام به نیشابور از آنجا میگذرد و جوین در راه واقع است. اهالی خراسان جوین را گویان مینامند. اعراب گویان را جوین کردهاند. از طرف قبله محدود به بیهق و از طرف شمال به جاجرم. حاکمنشین آنجا آزادوار است و آن، شهری است در طرف غربی جوین واقع شده و من خود آنجا را دیدهام. بنابر عقیده ابوالقاسم بیهقی آنهائی که اسم این ناحیه را جوین گذاشتهاند چنین تصور مینمایند که اینجا به اسم شخص معروفی که جوین نام داشته موسوم شده اما اشخاصی که اسم این ولایت را اصلا گویان میدانند چنین اعتقاد دارند که گودرز، بنای اینجا را گذاشته. یکصد و هشتاد و نه پارچه دیه دارد و تمام این دهات به یکدیگر وصل است. زراعت جوین خوب و باغات آنجا به هم پیوسته و متصل و این ناحیه در یک دره ممتد وسیعی واقع میباشد در میان دو کوه. در سمت شمال، دهات پی در پی از مغرب به مشرق واقع شده و در سمت جنوب، قنوات است که به طرف آبادی جریان دارد. هیچ سکنه و آبادی در این قسمت جنوب نیست.
در تاریخ حافظ ابرو چنین مسطور است که گویند جوین ناحیتی بزرگ است و دههای معمور دارد و هوایش خوش است و میوههای خوب فراوان دارد و راه نیشابور از این ناحیه گذرد و جهت قبله او به حدود بیهق پیوسته است و قرای این ناحیه، اکثر متصل است به یکدیگر و این ناحیه در میان دو کوه افتاده در فضای گشاده. و این فضا طولش از مشرق است تا به مغرب به دو قسم شده: آنچه قسم شمالی است و غربی قری و آبادی آنچه نصف جنوبی است قنات میاه مذکور است. و در نصف جنوبی هیچ عمارت نیست. و از نیشابور تا اول این ناحیه ده فرسنگ است بر غربی نیشابور و از این ناحیه مردم بزرگ مشهور بسیار بودهاند از ائمه علما وزراء از آن جمله امام عبدالملک بن یوسف عبدالله بن یوسف الجوینی است المشتهر به امام الحرمین. امام غزالی بر این عبدالملک چیزی خوانده است و خواجه بهاءالدین صاحب دیوان که در آخر دولت خوارزمشاهیان وزیر خراسان بود از فرزندان این عبدالملک است و خواجه شمسالدین صاحب دیوان که وزارت هلاگوخان و اباقاخان و نگودار احمد داشت و خواجه بهاءالدین محمد که حاکم اصفهان بود در زمان پادشاهی اباقاخان پسر خواجه شمسالدین است.
و از مشایخ شیخ سعدالدین حموی که کتاب «سجنجل الارواح» نوشته است از این موضع است. و قرای مشهور این ناحیه از این قرار است: قریه سروماماد و کمرآباد، قریه سرقان و توابع، قریه ویرآباد و توابع، قریه محمدآباد و توابع، قریه مکود و توابع، قریه امداده و توابع، قریه نوباغ و توابع، قریه راسان و توابع، قریه سامغان و توابع، قریه خسرو سروده و توابع، قریه دادیان علیا و توابع، قریه حراسان و توابع، قریه دادیان سفلی، قریه خردباسه و توابع، قریه لست لجرد و توابع، قریه نویسان (؟) و توابع، قریه واسداد، قریه واسان و توابع، قریه مکمریه (؟) و توابع، قریه وسکدان و توابع، قریه اورجان و توابع، قریه مهر مردک، قریه مادرنه و توابع، قریه کمسه و توابع، قریه کفت، قریه کردروده، قریه حصدآباد، قریه خسرو و توابع، قریه یسعاج. به غیر از این توابع و قری و مزارع بسیار دارد و در معجمالبلدان نوشته است که در این ناحیه یکصد و هشتاد و نه ده است.
صاحب «نزهةالقلوب» گوید: جوین ولایتی است پیش از این داخل بیهق بوده اکنون مفروز است. قصبه فریوند (فریومد) در زمان مغول، پایتخت و حاکمنشین شد و بحرآباد که مقام شیخ سعدالدین حموی قدس سره بوده. و داد و کازری و خوراشاه از معظم قرای آن. اهل آن اکثر شافعی مذهبند. آب این ولایت از قنوات و هر موضعی یک دو کاریز معتبر دارد و محصولات از همه چیزی باشد. میوه و انگور کمتر باشد.
نگارنده گوید جوین خراسان از طرف شمال محدود است به آلاداغ، جاجرم، اسفراین. از طرف جنوب به راه شارع عام خراسان که گردنه الهاک و عباسآباد مزینان مهر باشد. از طرف مشرق به سبزوار و از طرف مغرب به بسطام و آن ولایتی است در این زمان مشتمل بر هفتاد پارچه قریه و قلعه و طول این ولایت از مشرق به مغرب بیست فرسنگ و منتها عرض آن دو فرسنگ الی سه فرسنگ. آب آن از رودخانهها و قنواتی است که از جنوب به شمال جاری است. منبع رودخانهها چون نزدیک است در تابستان خشک میشود. تقریباً پنج هزار خانوار سکنه در جوین ساکن میباشند. محصول آن جو و گندم و پنبه و ابریشم. خربزه و انگور در نهایت خوبی و امتیاز به عمل میآید. حاکمنشین جوین در قرون مختلفه تغییر و اختلاف نموده در این عهد فیروزی مهد قریه جغتای میباشد که مسافت آن تا سبزوار دوازده فرسنگ و در دامنه کوه زر در طرف جنوب واقع شده و مرتفع است. عوام گویند بنای این قریه را جغتای خان بن چنگیز خان نموده ظاهراً صحتی نداشته باشد. و از آثار قدیمه چیزی در آن دیده نمیشود. اللهیار خان قلیچی، سوری دور آن کشیده و تقریباً سیصد خانوار در جغتای ساکن میباشند. کثرت انهار و اشجار و فزونی فواکه و اثمار آن مطرح انظار و خضارت و صفا و طراوت هوای آن معروف و درجة اشتهار دارد. انگور و زردآلو و گوجه و شفتالوی آن ممتاز و ابریشم آن خوب میشود. در کوه زر آثار و علامت معادن مس و قلع و سایر فلزات بسیار است و معدن سنگ فادزهر نیز دارد که به سهولت به دست میآید و مردم جغتای تسبیح و اسباب از آن میسازند و به ولایات بعیده میبرند. مقبرة امامزاده احمد بن موسی بن جعفر علیهماالسلام در مکان مرتفعی واقع و عمارت مختصری از گنبد و ایوان دارد و هر کس در اینجا بایستد جمیع باغات جغتای در پیش نظر او نمودار است. قریه آزادوار که یک وقتی شهر و حاکمنشین جوین بوده حالا چندان آبادی ندارد و سکنه آن من حیثالمجموع پنجاه خانوار است. و از ابنیه قدیمه امامزادهای در آن باقی است که گنبد و ایوانی دارد. شرح آزادوار در جلد اول «مرآةالبلدان» نگاشته شده است. یکی دیگر از قرای جوین بحرآباد است که از قرای معظم و حاکمنشین بوده سور قدیم و خندق آنجا به هم ریخته. حالا چهل خانوار در آنجا سکنی دارند. دیگر قریه کروژده است که از قلعجات قدیم بوده حالا آباد نیست. هفت تن از امامزادگان در آنجا مدفوناند. سلاطین صفویه گنبد و ایوانی در آنجا ساختهاند. قریه دیگر موسوم به خیر و شر است. از بناهای قدیم مسجدی دارد که حالا خراب است. یکی از قلاع جوین قلعهای است موسوم به آققلعه که از بناهای اللهیار خان قلیچی است که در کمال استحکام بنا کرده و به حکم خاقان مغفور فتحعلی شاه طاب الله ثراه خراب شده است. آبش از قنات است و گرمسیر. اسامی قرای دیگر از این قرار است:
للهآباد که واقع در جلگه و از آب قنات مشروب میشود. ابراهیمآباد. حکمآباد که در جلگه واقع و آبش از قنات است. کلاته عرب. بداقآباد. لقاب که هوایش سرد و آبش از رودخانه و قنات. کلاته آقا محمد که گرمسیر است و آبش از رودخانه و قنات. فصائی، ملابجرد گرمسیر و آبش از رودخانه و قنات. احمدآباد. سرورآباد گرمسیر و مشروب از قنات. محمدآباد گرمسیر و آبش از قنات. کفت کوهپایه و سردسیر آبش از قنات. فراشان. قلعهنو. نفعآباد. حسینآباد. خلیلآباد. سیدآباد. باقرآباد. طرفکان. آزادوار. قزل. مارش. لارمه. عباسآباد. خداشاه. سامعان سردسیر و مشروب از قنات. کهنه کوهپایه آبش از قنات و غیره. دستوران کوهپایه آبش از چشمه. شهرستانه آبش از رود آب. ایلدرآباد. انداده. زورآباد. کمالیان. خیرآباد. اسماعیلآباد گرمسیر و مشروب از آب قنات. صالحآباد و غیرها.
جوین در خلافت عثمان بن عفان در سال سی و یکم هجرت به دست عبدالله بن عامر مفتوح گردید. در استیلای مغول، جبهنویان که از طرف چنگیزخان، سلطان محمد خوارزمشاه را تعاقب مینمود از جوین به مازندران رفت و سوبدا بهادر را که همراه او بود از جوین به طرف طوس فرستاد.
در سنه هفتصد و شصت و سه امیر حاجی برلاس و امیر تیمور گورکان که قبول خدمت تغلق تمور خان چنگیزی را نموده بودند از او خائف شده به طرف خراسان فرار کردند. امیر حاجی برلاس در جوین در قریه خوراسیا به دست جمعی مقتول شد و امیر تیمور مجدداً به ماوراءالنهر قبول خدمت خان مغول را نموده اعتباری یافت.
- معارف جوین:
یکی موسی بن عباس بن محمد بن عمران الجوینی النیشابوری است که از جملة رجال و در آزادوار سکنی داشته. به شام و مصر سفر کرده و از شاگردهای زکریای اعرج بوده. محدث و پیرو طریقه مسلم بن حجاج. وفات او در جوین در سنه سیصد و بیست و سه.
یکی دیگر ابومحمد عبدالله بن یوسف که از ائمه نیشابور و پدر ابوالمعالی جوینی است و در سنة چهارصد و سی و چهار در نیشابور در گذشته.
یکی دیگر امام ابوالمعالی عبدالملک جوینی است که ابن خلکان شرح حال او را در «وفیات الاعیان» نگاشته. کتاب «نهایةالمطلب» در مذهب شافعی و کتاب «شامل» در عقیدة اشعریان و کتاب دیگر موسوم به «ارشاد» از تصانیف او است. فوت او در ربیعالآخر سال چهارصد و هشتاد و هشت در شهر نیشابور اتفاق افتاده.
دیگر از معارف جوین خواجه شمسالدین محمد است که به استیفای دیوان سلطان محمد خوارزمشاه و سلطان جلالالدین خوارزمشاه برقرار بوده و از اولاد ابوالمعالی سابقالذکر است.
دیگر خواجه بهاءالدین پدر خواجه شمسالدین صاحب دیوان و عطا ملک مؤلف کتاب جهانگشای جوینی است که مردی ادیب و فاضل و در خدمت سلاطین مغول معزز و محترم میزیسته. و از اشعار او است:
بنی اجتهد فیاقتناء العلوم |
تفز باجتناء ثمارالمنی |
|
الم ترفی رقعة بیدقا |
اذا جد فی سیره فرزن |
یکی دیگر از معارف جوین خواجه شمسالدین صاحب دیوان است که وزارت دو پادشاه یعنی هلاگوخان مغول و اباقاخان را نموده. دیگری علاءالدین عطا ملک جوینی برادر خواجه شمسالدین و مؤلف کتاب جهانگشای جوینی است. این دو برادر پسران خواجه بهاءالدین جوینی مشارالیه در فوق میباشند و جدشان نیز شمسالدین است که مستوفی دیوان خوارزمشاه بوده چنان که ذکر شد. و نسبت این سلسله به عبدالملک جوینی میرسد. به هر حال هر دو از معارف ارباب فضل و کمال و در مقامات عرفان صاحب حال و مقال و به شیخ سعدی علیهالرحمة کمال ارادت و سمت فرزندی داشتهاند و احترامات کامل از شیخ بزرگوار مینموده. خواجه شمسالدین وزیری بوده عاقل و مدبر و با خصال ستوده و اخلاق حمیده. و علاءالدین عطا ملک نیز که به اوصاف شایسته موصوف بود حکمرانی بغداد داشت و اول نهری که از فرات به طرف نجف اشرف علی ساکنها الف سلام و تحیه جدا شد عطاملک بانی آن بود و صد هزار دینار به مخارج این کار خیر رسانید. استقلال وزارت خواجه شمسالدین صاحب دیوان در سنه ششصد و شصت و یک بود. بعد از قتل خواجه سیفالدین، مجدالملک یزدی که از تربیت یافتگان و برآوردگان خود خواجه شمالدین بود و او مغشوش شده با دشمنان خواجه سازش مینمود، هنگامی که اباقاخان به قصد یورش خراسان در حرکت بود، بعد از ورود به قزوین، به واسطه ارغونخان راهی نزد پادشاه یافته سعایت زیاد از خواجه شمسالدین نمود و او را متهم به دوستی سلطان مصر ساخت. به علاوه صورت املاک و تمول خواجه شمسالدین را که به کرورات میرسید به عرض اباقاخان رسانید. اگر چه فوراً مؤثر نشد، اما در باطن، کینه شمسالدین در دل اباقاخان جا گرفت و جمع دخل و خرج ممالک به مجدالملک رجوع شد. و از اتفاق، صاحب دیوان آن وقت در تبریز بود. بعد از شنیدن این اخبار معجلا خود را به اردو رسانید. اباقاخان او را در معرض خطاب و عتاب در آورده سؤال از اموال او کرد. او کتمان ننمود و تمام را پیشکش کرد و مجدداً درجه اعتبار او بالا گرفت. لیکن باز بددلی بجا بود و همیشه از شئونات او میکاست. تا روزی که خواجه شمسالدین کاسه در برابر نگاه داشته بود و سه مرتبه جلو برد و پادشاه از دست او نگرفت. دفعة چهارم اباقاخان گوشت گرازی سر کارد زده به سمت خواجه اشاره کرد. خواجه بدون تأمل گرفته بوسیده و بلعید. اباقاخان گفت اگر این لقمه را رد میکرد چشم او را با این کارد بیرون میآوردم.
بالجمله مجدالملک، عطا ملک برادر خواجه شمسالدین را متهم ساخت و با وجود این که سیصد هزار تومان جریمه از او بگرفتند ریسمانی به گردن او انداخته در کوچههای بغداد بگردانیدند و همینطور او را مغلولا به همدان آوردند. و اگر در سنه ششصد و هشتاد اباقاخان نمرده بود او را میکشت.
خلاصه بعد از مردن اباقاخان، خواجه شمسالدین و عطا ملک مدتی به سلامت زیستند و در سلطنت تکودار بن هلاگو معروب به سلطان احمد، خواجه شمسالدین به وزارت برقرار شد و مجدالملک یزدی را به قتل رسانید و عطاملک مجدداً حکومت بغداد یافت. در سلطنت ارغون خان، خواجه شمسالدین از جاجرم به اصفهان گریخت و مصمم شد که ازاصفهان به شیراز و از آنجا به هرموز و از هرموز به هندرود از خوف این که مبادا در غیاب او اولاد و کسانش در معرض خطر افتند از این خیال منصرف آمد. در این اثنا ارغون خان جمعی را به استمالت او فرستاد و روز جمعه دهم رجب سال ششصد و هشتاد و سه به اردو رسید و چندی متقلد امروزارت بود تا بوقا که از امراء بود قصد تفتین کرده او را به مسموم نمودن اباقاخان متهم ساخت و در دوشنبه چهارم شعبان همان سال او را در ابهر به قتل رسانیدند. و در این معنی گفتهاند.
چو مجدالملک از تقدیر ایزد |
شهادت یافت در صحرای نوشهر |
|
به قصد صاحب دیوان محمد |
که دستور ممالک بود در دهر |
|
پس از دو سال و دو ماه و دو هفته |
چشید او هم ز دوران شربت قهر |
|
تو در دنیا مشو بدرا معامل |
که دارد در ترازو نوش با زهر |
خواجه شمسالدین در نظم و نثر فارسی و عربی یدی طولی و مقامی منیع داشت. از اشعار فارسی اوست که در آخر زندگانی خود انشاد کرده:
هر تیر که از قبضة تقدیر برون شد |
کی شاید از آن تیر به تدبیر حذر کرد؟ |
|
انصاف فلک بین که در این مدت نزدیک |
چه شور برانگیخت چه بیداد و چه شر کرد |
|
گردون چه بود چیست ستاره که بود مهر؟ |
فرمان خدا بود و حوالت به قمر کرد |
|
هر ظلم که بر اهل جهان کردم از این بیش |
پیش آمد و احوال مرا هر چه بتر کرد |
وقتی در مجلس انس قصیدهای عربی بدیهه انشاد کرده و در آن قصیده برادر خود عطا ملک را مدح نموده. چند بیتی از آن در این محل نگاشته میشود و هی هذه:
العشق من اقرب الوسائل |
والدمع وسیلة المسائل |
|
قم ساق وسقنی شمولا |
فالشمل من الشمول حاصل |
|
و الروض من الغناء غناء |
من فرط تغرد البلابل |
|
نارنج علیالغصون یبدو |
باللیل کأنه مشاعل |
|
یا من بهواک لم تصدق |
دعوای وقلت ذاک باطل |
|
فیالسحر رسالة طلبتم |
هاعینک ابلغ الرسائل |
|
للصید حبالة اردتم |
هاصدغک اطول الحبائل |
|
من غیرک لا ارید وصلا |
فالقلب نای عن الرذائل |
|
کالمجد سوی عطا ملیک |
ما اختار لنفسه حلاحل |
|
الله بفضله المرجی |
قد جمع فیه من فضائل |
علاءالدین عطاملک در شب سهشنبه چهارم ذیحجه ششصد و هشتاد و یک در حکومت بغداد درگذشت و خواجه شمسالدین در تاریخ او گفته است:
علاء دولت و دین آن وزیری |
که حاکم بود اندر ملک بغداد |
|
چو مخفی گشت زیر پردة خاک |
«خفا» از سال تاریخش خبر داد |
از معارف جوین یکی خواجه بهاءالدین محمد پسر خواجه شمسالدین است که در سلطنت اباقاخان حکومت اصفهان داشت و ظلم و تعدی او زیاد بود و هر چه اهالی اصفهان در آستان اباقاخان دادخواهی میکردند به واسطه خواجه شمسالدین به جائی نمیرسید. ناچار رعایای مظلوم به درگاه دادرس بیچارگان نالیدند و تیر دعای ایشان کارگر آمده خواجه بهاءالدین در عنفوان جوانی به مرگ ناگهانی از این جهان فانی در گذشت و خواجه شمسالدین این رباعی را در مرثیه فرزند انشاد کرد:
فرزند محمد، ای فلک هندویت |
بازار زمانه را رواج از رویت |
|
تو پشت پدر بودی از آن پشت پدر |
خم گشت چو ابروی بتان بی رویت |
یکی دیگر از معارف جوین، هارون جوینی است. او نیز پسر خواجه شمسالدین جوینی میباشد. صاحب اخلاق و طبع نیکو بوده. این دو بیت از نتایج افکار اوست:
مرد باید که دانش آموزد |
تا زهر کس شریفتر باشد |
|
خاک بر فرق مهتری کاورا |
آلت خواجگی پدر باشد |
یکی دیگر سعدالدین جوینی است و او شیخ محمد بن مؤید بن حسن بن محمدبن حموی میباشد مؤلف کتاب سجنجل الارواح و محبوب الاولیاء. در سنة ششصد و پنجاه وفات کرده. این رباعی از اوست:
گر با غم عشق سازگار آید دل |
بر مرکب آرزو سوار آید دل |
|
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟ |
ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟ |
- منبع:
«مرآةالبلدان»، تالیف محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، به کوشش ابوالحسین نوائی و میرهاشم محدث، انتشارات دانشگاه تهران، 1368، ج4، ص2294-2303.
ممنون
من عاشق کتابم
به من هم سر بزن
http://docha.ir/